صفحه اصلی پرسش و پاسخ پشتیبانی تماس با ما
صفحه نخست  » علوم انسانی » معارف اسلامی  »  مقاله زندگانى امام جعفر صادق‏ علیه السلام

مقاله زندگانى امام جعفر صادق‏ علیه السلام

دانلود مقاله زندگانى امام جعفر صادق‏ علیه السلام

دانلود مقاله زندگانى امام جعفر صادق‏ علیه السلام

پیشگفتار
الحمد للَّه، و صلّى اللَّه على محمّد و آله الطاهرین.
امشب که قلم به دست گرفته‏ام تا تاریخ زندگى پرشکوه امام جعفر بن‏محمد الصادق‏علیه السلام را به رشته تحریر در آورم، مصادف است با ۲۵ شوال سال‏۱۳۸۶ هجرى.
اینک جهان تشیع که یکى از افتخاراتش را وابستگى به آن امام در اصول‏وروش مى‏داند در آستانه فرا رسیدن سالگرد وفات ششمین پیشواى بزرگ‏خود، به سوگ نشسته است.
حقیر ضمن آنکه فرارسیدن سالگرد وفات آن امام بزرگوار را به تمام‏مسلمانان و بالاخص شیعیان جعفرى تسلیت مى‏گویم، از خداوند قادرمى‏خواهم که آنان را در دنباله روى از اصول و سیره آن حضرت استوار داردوبه تعالیم و سیره علمى آن بزرگوار رهنمونشان سازد.
در نهایت آنکه اینجانب را با نوشتن درباره آن امام‏علیه السلام شرافت بخشیده‏ام‏تا از یک طرف با امت بزرگ اسلام در بزرگداشت در گذشت امام صادق‏علیه السلام‏همسو و همراه شده باشم و از طرف دیگر برپایى جامعه‏اى اسلامى و متکى برفرهنگ و بینش حق که از سوى پروردگار آسمان و بیغامبرش براى ما تشریع‏شده است، کمکى کرده باشم.

و من اللَّه التّوفیق‏
محمّدتقى مدرّسى‏
نام: جعفر
پدر و مادر: امام‏باقر واُمّ‏فَرْوَه دختر قاسم بن‏محمّد بن ابى‏بکر.
شهرت: صادق‏
کُنیه: ابو عبداللَّه‏
زمان و محل تولّد: ۱۷ ربیع الاول سال‏۸۳ ه در مدینه متولد شد.
طاغوتهاى زمان‏امامت: یزید بن عبد الملک )نهمین خلیفه اموى تا آخرین خلیفه اموى(، سفّاح و منصور دوانیقى.
زمان و محل شهادت: ۲۵ شوّال سال ۱۴۸ ه. ق در سنّ ۶۵ سالگى به دستور منصور دوانیقى، مسموم و در مدینه به شهادت رسید.
مرقد شریف: قبرستان بقیع، در مدینه.
دوران زندگى: در دو بخش:
۱ – دوران قبل از امامت، ۳۱ سال ) از سال ۸۳ تا ۱۱۴)
۲ – دوران امامت تا آخر عمر، ۳۴ سال )از سال ۱۱۴ تا ۱۴۸) که دوران شکوفایى اساس تشیّع بود، آن‏حضرت در این دوران از فرصت جنگ بنى‏امیّه و بنى عباس، استفاده نموده و دانشگاه اسلامى را در سطح عمیق و وسیع تشکیل داد، که چهار هزار نفر شاگرد داشت، و اسلام ناب محمّد و على را از زیر حجاب اسلام بنى امیّه، آشکار ساخت.

نژادى پاک و بزرگوار
جشن ولادت..
امّت اسلام در هفدهم ربیع الاول، یکصد و سى ششمین(۱) سالگردولادت پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله را جشن گرفته بودند. در همین حال در خانه‏رسالت موجى از سرور و شادى جریان داشت. این خانه چشم به راه فرودآمدن کرامت وافتخارى در خود بود تا بر ارج و بلنداى آن افزوده شود.
در آن شب و در آن فضاى مبارک، امام صادق‏علیه السلام چشم به جهان‏گشود. او شراره درخشانى بود که آسمان سخاوت او را به زمینیان بخشیده‏بود تا از پرتو آن نور گیرند و در زیر درخشش تابناکش راه خود را به سوى‏خیر و نیکى و صفا باز یابند.
آن‏حضرت از پدر و مادرى بزرگوار زاده شد:
۱ – پدرش امام محمّد بن على بن حسین بن على بن ابیطالب معروف به‏باقر بود که نسبت ایشان هم از سوى مادر و هم از سوى پدر به امام‏على‏علیه السلام مى‏رسید. چرا که پدرش فرزند امام حسین بن على و مادرش ازنوادگان امام حسن بود، که این خانواده نخستین و اصیل‏ترین بیت فاطمى‏محسوب میشد. این خانواده در واقع خوشبوترین و زیباترین گُلى بود که‏در بیت رسالت روییده بود.
۲ – مادرش فاطمه دختر قاسم بن محمّد بن ابو بکر بود. این زن نیز به‏نوبه خود هم از سوى پدر و هم از سوى مادر اولین مهتر از سلاله ابو بکربه شمار مى‏آمد. نیاى او، محمّد بن ابو بکر، از مجاهدان سپاه على‏علیه السلام‏بود، امام على شوهر مادر محمّد بود، زیرا آن‏حضرت پس از وفات‏ابوبکر، همسرش، اسماء بنت عمیس، را به زنى گرفت و بدین ترتیب‏محمّد را در دامان خویش پرورش داد و از دانش خود او را بهره‏مندساخت به طورى که محمّد فدائى پاکبازى براى اسلام شد. آن‏حضرت پس‏از آنکه به خلافت رسید، محمّد را به حکومت مصر برگماشت و وى درهمان جا به دستور معاویه، کشته شد.
امام جعفر صادق بدین گونه عصاره جهاد مقدّس بود. وى از پدرومادرى زاده شده بود که هر دواز سلاله‏اى پاک و بزرگوار به شمارمى‏آمدند.

رشد و پرورش امام‏
ولادت امام صادق در روزگار جدّش، امام زین العابدین، که مراتب‏فضل و عظمتش همه آفاق را پر کرده بود، صورت پذیرفت. او در سایه‏تربیت جدّش که تمام معانى بزرگى و عظمت را بدو مى‏آموخت و تمام‏مفاهیم فضیلت و کمال را به او آموزش مى‏داد، مى‏زیست. و همواره زهدو عبادت و تلاش و کوشش جدّش را در راه خدا نظاره‏گر بود. دیدن این‏امور، تأثیر بسیارى در روح او گذارد تا آنکه آن‏حضرت به سن دوازده‏سالگى رسید.
وقتى کلیدهاى امامت عامه به پدرش امام باقرعلیه السلام انتقال یافت‏وآن‏حضرت براى به جا آوردن تکالیف و مسئولیّتهاى خود به بهترین نحوقیام کرد، امام صادق‏علیه السلام جوانى نمونه و رشید شده بود که دیدگان شیعیان‏را به خود معطوف مى‏ساخت و آنان او را ششمین رهبر والاى خودمى‏پنداشتند.

سفر آن‏حضرت به شام‏
امویّان در دوران پایانى حکومت خود که جریانهاى فکرى متناقض درمیان امّت اسلام رواج یافته بود، آخرین تلاشهاى خود را براى پوشاندن‏حقایق، واثبات متناقضات به کار مى‏گرفتند و مى‏کوشیدند رخدادهاى‏سیاسى را با روش سیاسى اسلاف منحرف خود، رتق و فتق کنند.
یکى از امور شگفتى آفرین حکومت آنان در این برهه آن بود که‏همچنان که سال تغییر مى‏کرد جامه خلافت نیز در میان آنان دست به‏دست مى‏گشت به طورى که مى‏توان گفت: سالى جدید آغاز نمى‏شد مگرآنکه خلیفه‏اى جدید روى کار آمده باشد. علّت این امر آن بود که مردم،بنى امیّه را از خود طرد کرده بودند و از کرنش در برابر حکومت باطل آنان‏سر باز مى‏زدند.
بویژه در این برهه امام باقر از سختیها و ستمهاى امویّان بى بهره نبود،زیرا او پناهگاه حق و حق خواهان و پایگاه مظلومانى بود که با سیاست‏امویّان به ستیز برخاسته بودند.
در آن برهه شیعه به خاطر اقدامات ستمگرانه بنى امیّه، به مصایب‏وشداید بزرگى گرفتار آمد چنان که امام باقر مى‏فرماید:
“سپس حجاج آمد. او شیعیان را به بدترین شکل مى‏کشت و آنان را به‏هر گمان و تهمتى دستگیر مى‏کرد”.
اوضاع به گونه‏اى بود که اگر کسى را زندیق و یا کافر مى‏خواندند،برایش خوشایندتر از آن بود که وى را شیعى و هواخواه على‏علیه السلام بدانند.
از آنجا که خلیفه اموى مى‏خواست حکومت خود را بر امام باقرتحمیل کند و قدرت خود را به رخ او بکشد، درست همانند رفتارى که‏جهان امروز سیاست با مخالفان سیاسى خود انجام مى‏دهد، آن‏حضرت رابه شام فرا خواند. امام باقر نیز فرزند عزیزش امام صادق را در این سفر باخود برد.

روزگار امامت حضرت صادق‏
در سال‏۱۱۷ هجرى، هنگامى که امام باقر به عنوان قربانى گرانبهاى‏سیاست ستمگرانه بنى امیّه، به جوار پروردگارش شتافت فرزندش امام‏جعفر صادق را، که آن هنگام در سن ۳۴ سالگى بود، به مرکز و مدرسه‏اى‏که صدها تن از صاحب نظران و اندیشمندان در آن گرد آمده بودندسفارش فرمود. این مدرسه در واقع هسته دانشگاه بزرگى بود که امام‏صادق پس از پدر خود آن را بنیان گذاشت، همچنین آن‏حضرت، امامت‏مردم را بر عهده امام صادق نهاد.
بدین ترتیب رهبرى دینى امّت و مسئولیّتهاى بزرگ امور سیاسى آنان‏به امام صادق انتقال یافت.

دانشگاه بزرگ‏
شاید نتوان در تاریخ همانند مدرسه امام صادق، مدرسه‏اى فکرى‏یافت که توانسته باشد نسلهاى متوالى را تحت تأثیر خود قرار دهد واصول‏و افکار خود را بر آنها حاکم سازد و مردمى متمدّن و فرهیخته با کیان‏وموجودیّتى یگانه بنیان نهاده باشد.
اشتباه است اگر بخواهیم دستاوردهاى این مدرسه را فقط محدود به‏کسانى کنیم که در آن به تحصیل علم پرداخته و معاصرانش از آن چیزهاآموخته باشند، بلکه دستاوردهاى این مدرسه در اندیشه‏هایى است که درجامعه ایجاد کرده ودر مردان پرورش یافته‏اى است که سیماى تاریخ‏وسیماى مسلمانان را دگرگون ساختند و تمدّنى را پدید آوردند که تاقرنهایى دراز پایدار و پا برجا بود.
در تاریخ ثبت است که شمار کسانى که مستقیما از افکار و اندیشه‏هاى‏این دانشگاه سیراب شده‏اند، به چهار هزار تن مى‏رسیده است.(۲) و زمانى‏اهمیت این مسئله براى ما روشن مى‏شود که بدانیم این مدرسه در آگاهى‏بخشى به مردم مسلمان دوران خود و نیز مسلمانانى که تا امروز از پى آنهاآمده‏اند و نقش اول داشته و اینکه فرهنگ اصیل اسلامى تنها از این‏چشمه فیّاض، جریان گرفته است، چرا که پژوهشهاى انجام شده ثابت‏کرده است که فرهنگهاى رواج یافته در میان مسلمانان از اندیشه‏هاى‏مسیحى و یهودى، افراد نفوذى آنان سرچشمه گرفته و یا از اندیشه‏هاى‏فلاسفه یونانى و هندى که کتابهایشان به عربى ترجمه شد و مسلمانان‏اصول و اندیشه‏هاى خود را بر اساس آنها بنیان نهادند، تأثیر پذیرفته‏است.
بنابر این جز مکتب امام صادق هیچ مدرسه و مکتب فکرى اسلامى،باقى نماند که از کیان و وحدت و اصالت خود در تمام ابعاد زندگى‏محافظت کند. علّت این امر آن بود که پیروان این مکتب، به این مدرسه‏و افکار آن کاملاً اعتماد داشتند و همین اعتماد بود که آنان را به نگاهبانى‏از این مکتب و چهره ویژه آن در طول قرنها وامى‏داشت تا آنجا که آنان‏روایاتى را که در این مدرسه مى‏شنیدند دهان به دهان بازگو مى‏کردند واگرچیزى مى‏نوشتند تا هنگامى که از کسانى که این روایات را از امام نقل‏مى‏کردند، اجازه مخصوص نمى‏گرفتند، به نشر آنها همّت نمى‏گماردند.
اگر ما بدانیم که فرهنگ اسلامى، اعم از شیعى و سُنى، بر پیشوایان‏معاصر با امام صادق‏علیه السلام، همچون پیشوایان مذاهب چهار گانه اهل سنّت‏که مسلمانان تنها بر مذاهب آنان تمسّک کرده‏اند، تکیّه داشته است‏ودریابیم که اکثر این پیشوایان اندیشه‏هاى دینى خود را از این مکتب‏بهره‏گرفته‏اند تا آنجا که ابن ابى‏الحدید ثابت کرده است که علم مذاهب‏چهار گانه اهل سنّت در فقه، به امام صادق بازگشت مى‏کند و مورّخ‏مشهور، ابو نعیم اصفهانى در این باره گفته است: شمارى از تابعان از امام‏صادق روایت نقل کرده‏اند از جمله: یحیى بن سعید انصارى، ایوب‏سختیانى، ابان بن تغلب، ابو عمرو بن علاء و یزید بن عبداللَّه بن هادو همچنین پیشوایان برجسته از او نقل حدیث کرده‏اند. کسانى همچون:مالک بن انس، شعبه حجاج، سفیان ثورى، ابن جریح، عبداللَّه بن عمر،روح بن قاسم، سفیان بن عیینه، سلیمان بن بلال، اسماعیل بن جعفر،حاتم بن اسماعیل، عبد العزیز بن مختار، وهب بن خالد، ابراهیم بن‏طهمان ومسلم بن حجاج نیز در صحیح خود به احادیث نقل شده ازآن‏حضرت‏علیه السلام احتجاج کرده است،(۳) اگر ما از تمام این امور آگاهى یابیم‏آنگاه به درستى خواهیم دانست که فرهنگ اصیل اسلامى تنها و تنها به‏امام صادق و مدرسه‏اى که او بنیان گذارد، باز مى‏گردد.
از سوى دیگر اگر بدانیم که تنها یکى از دانش آموختگان این مدرسه،یعنى جابر بن حیّان، دانشمند و ریاضیدان پر آوازه که جهان همواره او راصاحب دانشى عظیم در زمینه ریاضیات مى‏داند، ۵۰۰ رساله درریاضیات داشته که تمام آنها را امام صادق‏علیه السلام بروى املاء کرده بود،آنگاه به افاضات بى شمار این مدرسه بر دانش اندوزانش به خوبى پى‏خواهیم برد.
محمّد بن مسلم از آن‏حضرت ۱۶۰۰۰ حدیث در علوم گوناگون روایت‏کرده است. این نکته در باره بسیارى دیگر از دانشمندان گرانقدر نیز صدق‏مى‏کند به طورى که یکى از آنان مى‏گوید: در این مسجد )مسجد کوفه(۹۰۰ استاد را دیدم که هر کدام مى‏گفتند: قال جعفر بن محمّد! حتّى‏ابوحنیفه مى‏گوید:
“اگر آن دو سال نبود هر آینه نعمان – نام کوچک ابو حنیفه – نابودمى‏شد”.
بالاخره آنکه باید بدانیم که از هیچ یک از دوازده امام و بلکه چهارده‏معصوم که رسول خداصلى الله علیه وآله هم در میان آنان محسوب است، به اندازه‏اى‏که از امام صادق روایت نقل کرده‏اند، روایت نقل نشده است. دانشمندان‏متأخر شیعه، به گرد آورى روایاتى که از معصومین‏علیهم السلام نقل شده‏پرداخته‏اند. بحار الانوار مجلسى شامل ۱۱۰ جلد است. جامع الاخبارنراقى کتابى است در ردیف بحار الانوار و مستدرک بحار الانوار هم‏چیزى همانند بحار است، امّا بیشترین صفحات این کتابها و نظایر آنهاشامل احادیث امام صادق‏علیه السلام، که بیشتر این احادیث در فقه و حکمت‏وتفسیر و مانند آنها مى‏باشد.
امّا از روایاتى که در دیگر علوم از آن‏حضرت نقل شده، جز اندکى به‏دست ما نرسیده است، زیرا بیشتر این روایات قربانى اختلافات سیاسى‏شده که متعاقب دوران امام صادق به وقوع پیوست. چه بسیار کتابهاى‏خطى شیعه که به آتش منحرفان سوخته شد و از بین رفت!!
تنها بهره کتابخانه‏هاى فاطمیون و مصر از این میان به بیش از سه‏میلیون نسخه خطى مى‏رسد. چه بسیار کتابهایى که امواج خروشان دجله‏و فرات آنها را به کام خود کشید و یا به آتش طمع عبّاسیان در بغداد وکوفه‏سوخت!! چه بسیار محدثان دانشمند و فرهیخته‏اى که دانشهاى گوناگون‏در دلهایشان موج مى‏زد و مى‏تپید، امّا از ترس کشتارها وجنایات‏عبّاسیان، جرأت اظهار ونشر آنها را نداشتند!!
این ابن ابى عمیر است که روزگارى دراز در زندانهاى بنى عبّاس به سربرد ومتأسفانه، تألیفاتش در این مدّت پنهان ماند و حتّى زیر خاک دفن‏شد و خاک آنهارا خورد و بدین‏سان احادیث بسیارى واز جمله صحیحهالاعمال از بین رفت.
این محمّد بن مسلم است که سى هزار حدیث از امام صادق‏علیه السلام حفظاست، امّا حتّى یکى از آنها را هم نقل نمى‏کند!
هنگامى که ما از این مسائل آگاه مى‏شویم، مى‏توانیم به عمق فرهنگ‏این مدرسه جهان اسلامى و نیز وسعت افق پهناور آن پى ببریم.
مشهور است که روش امام جعفر صادق مطابق با جدیدترین روشهاى‏آموزش و پرورش در جهان بوده است. حوزه درسى آن‏حضرت، به‏تربیت متخصصان اهتمام نشان مى‏داد. مثلاً هشام بن حکم متخصص درمباحث تئوریک بود و یا زرّاره و محمّد بن مسلم وعدّه‏اى دیگر در مسائل‏دینى تخصّص داشتند و جابر بن حیان متخصّص ریاضیات بود و.. و.. به‏طورى که وقتى کسى نزد آن‏حضرت براى علم اندوزى مى‏آمد، اومى‏پرسید که خواهان آموختن کدام علم است؟ اگر مرد پاسخ مى‏داد: فقه.امام او را به متخصّصان فقه راهنمایى مى‏کرد و اگر مى‏گفت: تفسیر. او رابه متخصّصان تفسیر دلالت مى‏کرد و به همین ترتیب اگر مى‏گفت: حدیث‏یا سیره یا ریاضیات یا پزشکى یا شیمى، آن‏حضرت وى را به برجستگان‏وخبرگان در این علوم راهنمایى مى‏کرد و آن دانشجو به ملازمت هر کس‏که خود مى‏خواست، در مى‏آمد تا پس از مدّتى به دانشمندى تواناوبرجسته در دانش دلخواه خود تبدیل شود.
کسانى که به مدرسه امام صادق‏علیه السلام مى‏آمدند، اهل منطقه و ناحیه‏اى‏خاص نبودند. سرشت جهان اسلام در عصر امام صادق چنان بود که‏گسترش علم وفرهنگ و معرفت را در هر خانه‏اى اقتضا مى‏کرد. زیرافتوحات پى در پى مسلمانان، دروازه‏هاى تازه‏اى از راههاى گوناگون‏زندگى و آداب و رسوم واندیشه‏هاى مردم را به روى آنان مى‏گشودوموجب پدید آمدن بر خوردى تازه میان اندیشه‏هاى اسلامى و تئوریهاى‏دیگر مى‏شد. این برخورد تازه در طریقه زندگى در نزد مسلمانان و امتزاج‏آن با آداب و رسوم ایرانیان و رومیان و دیگر همسایگان حکومت اسلامى‏موجب مى‏شد تا جامعه نوینى پدید آید که عمیقاً و کاملاً تحت تأثیر وضع‏جدید قرار گیرد و از راه اسلام منحرف گردد و همین امر باعث ایجادتناقضاتى در حیات جامعه مسلمانان شد و باز نمودهاى منفى بسیارى ازاین امتزاج طبیعى و ناگهانى از خود بر جاى گذارد.
از این رو، مردم در آن روزگار به فرا گیرى علم و دانش شتاب‏ورزیدند و براى دستیابى به دانش بیشتر، خود را به محضر امام صادق‏علیه السلام‏رساندند. طوایف گوناگونى از گوشه و کنار جهان اسلام به نزد آن‏حضرت‏رفتند، مرکز حساسى که آن‏حضرت انتخاب کرده بود، دستیابى آنان را به‏وى آسان مى‏ساخت چرا که آن‏حضرت در بیشتر عمر خود، مدینه را که به‏مثابه عصب حساس جهان اسلام به شمار مى‏آمد به عنوان مقرّ و پایگاه‏خود اختیار کرد. هر ساله گروههاى بسیارى از مسلمانان براى اداى‏مناسک حج و رفع مشکلات و مسائل عملى ونظرى خود به حرمین )مکّه‏و مدینه( رهسپار مى‏شدند و در آنجا بود که آنان با امام صادق‏ومدرسه بزرگ آن‏حضرت برخورد مى‏کردند و هر آنچه را که‏مى‏خواستند در نزد حضرتش مى‏یافتند.
در اینجا، مناسبت دارد که اجمالاً به موج الحادى که در دوران زندگى‏امام صادق‏علیه السلام بر جامعه اسلامى یورش آورده بود، اشاره‏اى کنیم. این‏موج با مدرسه امام صادق نیز برخورد کرد، امّا آن را سدى استوار و خلل‏ناپذیر یافت که از عهده پاسخ گویى به آن موج بر آمد و آن را از حرکت‏باز انداخت و به غبار تبدیل کرد. از آنجا که ما مى‏کوشیم زندگى آن امام‏بزرگ را خلاصه وار بررسى کنیم وخطوط ویژه مدرسه بزرگ آن‏حضرت‏را مشخص سازیم، باید مرورى گذرا نیز به این موج فراگیر داشته باشیم.
پیش از این گفتیم که فتوحات اسلامى، موجب شد تا بر خوردهاى‏نیرومندى میان مسلمانان و تازه مسلمانان پدید آید. از آنجا که بیشترمسلمانان درک و بینشى شایسته و استوار از اسلام نداشتند، این‏برخوردها به نتیجه‏اى نا مطلوب و منفى انجامید، و مسلمانان را به دوگروه تقسیم کرد.
گروه اوّل محافظه کاران و قشرى گرایانى بودند که تنها جنبه ظاهرى‏دین را گرفته و از فهم جوهر و حقیقت و کُنه آن باز مانده بودند. اینان‏عقل و خرد خود را همراه با آن معیارها گم کرده بودند. گروه خوارج ازپیشتازان این گرایش بودند چنان که اشاعره نیز این گونه بودند، البته باملاحظاتى در طوایف آنها از نظر اختلاف در کمیّت و کیفیّت.
گروه دوّم تندروهایى بودند که شدیداً از وضع موجود در جامعه تأثیرپذیرفته بودند. اینان معیارها را به کنارى افکنده و تنها بدانچه عقلهاى‏کوته آنها بر حسب اختلاف گرایشها و دگرگونى شرایط، به آنان دیکته‏مى‏کرد، اکتفا کرده بودند. در پیشاپیش این گروه، ملحدان و پس از آنها بافاصله بسیار. معتزله ودیگر فرقه‏هایى که بدیشان نزدیک بودند، جاى‏داشتند.
بنا به طبیعت وضع اجتماعى موجود در آن روزگار که مرتد بد حال تراز کافر اصیل قلمداد مى‏شد، آنان مجبور به استتار بودند. اگر چه مرتدان‏در همان هنگام جزو اقلیّت به شمار مى‏آمدند، امّا اندیشه‏هایشان را ازآبشخور فلسفه یونان، سیراب مى‏کردند.
اعراب تا آن روزگار با اندیشه‏هاى یونانى هیچ آشنایى نداشتند،آشنایى آنان هنگامى آغاز شد که نهضت ترجمه در عصر امام صادق‏علیه السلام‏وپس از آن صورت پذیرفت.
از این رو تنها شمار اندکى از مسلمانان که تمام ابعاد فلسفه نظرى‏اسلام را درک کرده و به وجوه تفاوت میان آنها و دیگر تئوریها پى برده‏بودند، مى‏توانستند با اقامه دلیل و برهان اصول فکرى اسلام را اثبات کنندو اصول وتئوریهاى دیگر مکاتب را در هم بکوبند.
این عده اندک با کسانى بر خورد مى‏کردند که معلومات آنها برمجموعه‏اى از احادیثى که از ابو هریره و امثال او روایت شده بود محدودبود و اصلاً به تناقضات فراوانى که در آنها به چشم مى‏خورد، توجه نشان‏نمى دادند. اینان خود را بر حقّ گمان مى‏کردند و مى‏پنداشتند که از توانایى‏کافى براى اثبات ادعاهاى تو خالى و بى‏اساس خود بهره مندند. از این رومى‏بینیم که هر کدام از آنها حزبى راه مى‏اندازد و مردم را پنهانى به خودفرا مى‏خواند.
بنابر این، امام بر خود لازم دید که در برابر این گروهها به ستیزه‏برخیزد واوهام باطل آنها را از هم بشکافد. آن‏حضرت براى رسیدن به‏این هدف سه طرح خردمندانه ترسیم کرد:
۱ – او قسمتى از مدرسه‏اش را به کسانى اختصاص داد که از فلسفه‏یونان بالأخص و سایر فلسفه‏ها بالأعم آگاهى داشتند و بخوبى از نظراسلام در باره آنها و دلایلى که آن فلسفه‏ها را نقض مى‏کرد، آگاه بودند.کسانى همچون هشام بن حکم متکلم پر آوزه و عمران به ایمن و محمّد بن‏نعمان احول و هشام بن سالم ودیگر مشاهیر علم و حکمت و کلام که به‏معیارهاى نظرى‏اسلام نیز آگاه بودند.
۲ – آن‏حضرت به نوشتن رساله‏هاى همچون “توحید مفضل” و”اهلیجه” و… اقدام کرد.
۳ – رویارویى شخصى با سران اندیشه‏هاى الحادى.
از آنجا که طرح سوّم در رویارویى با این موج الحاد از دو طرح دیگرمؤثرتر وکار آمدتر بوده، سزاوار است که اندکى بر روى آن توقف کنیم‏وبرخى از ماجراها و رویدادهاى مهمى را که در این خصوص رخ داده‏است با هم بخوانیم:
۱ – ابن ابى العوجاء و ابن طالوت و ابن اعمى و ابن مقفع به همراه‏گروهى از کافران در موسم حج در مسجد الحرام گرد آمده بودند. امام‏صادق‏علیه السلام نیز در آن هنگام در مسجد الحرام حضور داشت و براى مردم‏فتوا مى‏داد و قرآن را تفسیر مى‏کرد و سؤالاتشان را با آوردن دلیل و برهان‏پاسخ مى‏گفت. کافرانى که آنجا حضور داشتند از ابن ابى العوجاء درخواست کردند که در محضر امام گستاخى کرده سؤالى بپرسد که وى را درمیان اطرافیانش رسوا سازد.
ابن ابى العوجاء در خواست آنان را پذیرفت. پس از آنکه مردم از گردامام صادق‏علیه السلام پراکنده شدند، ابن ابى العوجاء نزد آن‏حضرت رفت‏وگفت: اى ابو عبد اللَّه! مجلسها اماناتند(۴) و هر که را سُرفه گریبا نگیرشود نا گزیر از سرفه کردن است. آیا به من اجازه پرسش مى‏دهى؟ امام‏فرمود: هر چه مى‏خواهى بپرس.
ابن ابى العوجاء پرسید: چقدر مى‏خواهى این خرمن را لگدمال کنیدوبه این سنگ پناه آرید و این خانه، بر افراشته بر سنگ وکلوخ رابپرستید و گرداگردش چونان شتر هروله کنید؟! اینجا کسانى هستند که‏در این باره مى‏اندیشند واین کارها را کردار فردى بى خرد و بى بصیرت‏مى‏دانند. پاسخم گوى که تو رأس این امر )دین( وبزرگ آن هستى.


تعداد صفحات : 40 | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود