صفحه اصلی پرسش و پاسخ پشتیبانی تماس با ما
صفحه نخست  » پروژه  »  دانلود مقاله زن دین واخلاق

دانلود مقاله زن دین واخلاق

دانلود مقاله زن دین واخلاق زن واخلاق رابطه دین و اخلاق دین و اخلاق ارتباط دین و اخلاق تفاوت دین و اخلاق دو سرچشمه اخلاق و دین دین و بحران های اخلاقی رابطه ی دین و اخلاق نسبت دین و اخلاق درباره ی دین واخلاق رابطه دین و اخلاق از نظر استاد مطهری رابطه دین و اخلاق در آموزه های اسلامی رابطه دین و اخلاق از دیدگاه مطهری

Female Religion and Ethics

 

فهرست مطالب
مقدمه مترجم
مقدمه ناشر
• زن، دین، اخلاق؛ از این جا ‎آغاز می کنیم ….
دکرت هبه رؤوف عزت
روش تجربی در اخلاق و نظام اجتماعی
معیارهای اخلاق؛ اسلامی یا بشری؟
اخلاق بر مبنای ایمان، نه اخلاق برای زنان
اسلام،‌مخالف پدرسالاری
کاربرد واژه «قوّام» در قرآن
معیارها پابرجا هستند، اما کدتام معیارها
• نقد و بررسی بحث دکتر هبه رؤوف
نوال سعداوی
۱٫ از «بررسی تطبیفی» خبری نیست!
۲٫ پرسشهایی که برخاسته از حقایق جامعه ما نیست!
۳٫ معنای دین و اخلاق
۴٫ زن گرایی، زن محوری،‌ زن سالاری
۵٫ «معیارهای مادی» یعنی چه؟
۶٫ مشکلات فکری و فرهنگی جامعه ما
دکتر نوال سعداوی
• زن، دین‌اخلاق
۱- دشواریهای بحث درباره این موضوع
۲- مروری بر تاریخ
۳- زن خوب و شایسته کیست؟
۴- رابطه اخلاق با دین و سیاست
-مفهوم واژه «دین»
۵- جدا‌سازی دو مفهوم «آزادی زن »و «آزادی میهن»
۶- ختنه کردن پسران و دختران
۷- جداسازی دین از زندگی زنان؛ راهی به سوی پیشرفت
• افسانه پردازهای دکتر سعداوی
هبه رؤوف عزت
۱- اله؛ الهه؛ مذکر؛‌ مونث؟
۲- محور قراردادن زن؛ حجاب اندیشه
۳- آزادی زن یا تضعیف خانواده؟
۴- اسطوره‌ای به نام معلم؛ مطلق، مقدس
– سخن پایانی
باسمه‌‌‌‌ تعالی
مقدمه مترجم
کتابی که پیش رودارید بخشی از سلسله بحثهای موضوعی است که تحت عنوان کلی«گفت‌وگوهای قرن جدید» ازسوی انتشارات دارالفکر لبنان منتشرمی‌شود. این مؤسسه ازچندی پیش با دعوت از اندیشمندان عرصه های مختلف علوم انسانی، موضوعات گوناگون این حوزه را مورد بحث وبررسی قرارداده وماحصل آنها را به چاپ رسانده است، بدین ترتیب که پس از تعیین موضوع ، پرسش‌هایی پیرامون آن مطرح شده ودراختیار دونفراز صاحبنظران که از دومنظر متفاوت به موضوع می‌نگرند، قرار می گیرد. دو اندیشمند بدون آن که از نوشته های یکدیگر باخبر باشند، نظرات خود را در ابتدای کتاب مطرح می‌کنند. سپس می توانند دیدگاههای طرف مقابل را مطالعه کرده، آن رامورد نقد وبررسی قرار دهند. نقدهای هریک ازدو نویسنده نیزدرادامه کتاب درج شده است.
کتاب حاضر به موضوع زن، دین واخلاق می پردازد. بخش دوم و سوم کتاب نوشته خانم دکترنوال سعداوی است که ازحامیان سرسخت اندیشه «زن محوری» (فمینیسم) درجهان عرب می‌باشد. وی درسال ۱۹۵۵م.(۱۳۳۴ ش.) دررشتهپزشکی عمومی ازدانشگاه قاهره فارغ التحصیل شده ودوره تخصصی پزشکی را درسال ۱۹۶۵م.(۱۳۴۴ش.)در دانشگاه کلمبیای شهر نیویورک به پایان رسانده اند. به زبانهای انگلیسی و فرانسه تسلط داشته وکتاب‌های متعددی (اغلب با موضوع زن محوری) تالیف کرده اند که برخی ازآنها عبارتند از : زن و مسائل جنسی،مؤنث اصل است ، چهره عریان زن عرب(که به فارسی ترجمه و منتشر شده است) ، زن و کشمکشهای روحی،خاطرات یک پزشک زن، نبرد جدید پیرامون مساله زن و …
در بخش اول و چهارم کتاب، نوشته های خانم دکتر هبه رؤوف عزت را می خوانیم. وی در سال ۱۹۶۵م. (۱۳۴۴ش.) در مصر متولد شده ودر سال ۱۹۹۲م.(۱۳۷۱ش.) در مقطع کارشناسی ارشد با رتبه ممتاز از دانشگاه قاهره فارغ التحصیل شده ودر ادامه، رساله دکترای خود را با موضوع «بررسی تحول مفهوم شهروندی از دیدگاه لیبرالیسم» به نگارش در آورده است. ایشان در دانشگاههای آکسفورد و وست منستر لندن سابقه تدریس داشته و در بسیاری از پژوهشهای انجام شده پیرامون موضوعات سیاسی ـ اجتماعی روز مشارکت نموده اند. هم‌چنین کتب و مقالات متعددی به زبانهای عربی و انگلیسی از ایشان به چاپ رسیده است.
لازم به ذکر است که بخش اول و سوم متن اصلی کتاب فاقد پاورقی بوده وتوضیحات درج شده در پاورقی از مترجم است و نباید به نویسنده منسوب گردد.
امید است ترجمه این کتاب گامی در جهت آشنایی پژوهش‌گران میهن ما با اندیشه های صاحبنطران کشورهای عربی باشد.
مقدمه ناشر
پس از سیزده دوره مباحث جنجال برانگیز در حوزه اندیشه, خط سیر این موضوعات به مسأله زن به عنوان یکی از محورهای اصلی در این حوزه کشیده شد. علت تأخیر در پرداختن به این موضوع,‌ نه بی‌توجهی و سهل‌انگاری, بلکه دشواریها و مشکلات موجود در روند نگارش، گردآوری و تنظیم مباحث بود.
امروزه نمی‌توان توجه و اهمیت ملی, جهانی و بین‌المللی را برای زنان نادیده گرفت، هم‌چنان که نباید از مشکلاتی همچون محرومیتهای سیاسی، اجتماعی و تبعیض و تحقیرهایی که زنان از آن رنج می‌برند، غافل شد.
مشکل زنان چیست؟ و ریشه‌های تاریخی و عوامل استمرار آن کدامند؟
دین! عرف! آداب و رسوم! عادتها؟!!
چه کسانی دین را که با ایجاد تحول و برای ایجاد تغییر آمده است, ساکن و بی‌‌‌اثر کردند؟ و چه کسانی عادتها, آداب, رسوم و عرف را تحمیل می‌کنند؟ آیا مردان که از حقوق کامل برخوردار هستند, این وظایف و تکالیف را بر زنان تحمیل می‌کنند و در جامعه‌ای «مردسالار» بر زنان سخت می‌گیرند؟
آیا تفاوتهای بیولوژیک, موجب اختلاف میان زمینه‌های فعالیت زنان و مردان و برتری یافتن مرد بر زن گردیده است؟
آیا دین، موجب بدتر شدن موقعیت زنان شده یا به عکس, این دین است که عدل و انصاف را درباره زن اجرا کرده و با تبیین حقوق زنان، در ارتقاء جایگاه آنان مؤثر بوده و با تلاش برای رسیدن زن به حقوق خود، راه را برای رهاشدن او از نابرابری‌ها و آزادی از قید و بندهای موجود هموار کرده است؟
چرا در افکار عمومی جوامع، زن منشأ فتنه و گناه و خطری برای دین و اخلاق تلقی می‌گردد و با وجود برابری و اشتراک زن و مرد در ارتکاب اشتباهات، مسؤولیت آن بیشتر برعهده زن گذارده می‌شود؟
به‌رغم آن که ما عادت داریم مسائل را «یک بعدی» بنگریم؛ یا با دید کاملاً موافق و یا با نگاهی کاملاً مخالف, مؤسسهء دارالفکر در ارائه برنامه‌های فرهنگی خود، زمینه را به‌طور همه جانبه, برای دو دیدگاه آماده کرده و به منظور دوری از تنش و جلوگیری از بروز واکنشهای لحظه‌ای، تنها به آوردن یک نقد و تحلیل از هر یک از طرفین در هر مورد بسنده کرده است.
با وجود آن که هرکدام از طرفین بحث،بر موضع خود پافشاری کرده است و نتوانسته‌اند حتی یک گام به یکدیگر نزدیک شوند؛ اما دارالفکر معتقد است خوانندگان محترم به خوبی خواهند توانست هردو دیدگا‌ه را بررسی کنند و قادر خواهند بود با چشمانی باز و بی‌طرفانه، نقاط ضعف و قوت هر یک را درک کرده و سپس به بررسی، تحلیل و قضاوت بنشینند.
«دارالفکر» عقیده دارد که خوانندگان از جایگاهی مهم بر خوردارند، و داوران حقیقی هستند این مباحث در واقع, نوعی تمرین ذهنی است که به آنان تقدیم می‌شود و پیگیری این سلسله بحثها از سوی خوانندگان، مایه افتخار مؤسسه و نشانه پویایی و توانایی آن در خلق اندیشه‌های جدید است.
حکایت سلسله مباحث مؤسسه دارالفکر، جالب و در عین‌حال، مبهم و پیچیده است ؛ زیرا نویسنده باید متنی را نقد کند که آن را نخوانده‌‌ است. ودرباره عقیده مخالفی اظهار نظر کند که خواننده بعداً از آن اطلاع خواهد یافت، اما تدوین‌کنندگان این سلسله مباحث تأکید دارند که نویسنده تا زمانی که نوشته خود را به مؤسسه تحویل نداده، از نوشته‌های طرف مقابل باخبر نشود. پس از آن ، به از دو طرف امکان نقد و بررسی نظریات طرف مقابل و پاسخ به اشکالات داده می‌شود. آن گاه یک عنوان بسیار کلی در مقابل نویسنده قرار می‌دهند و با متانت تمام از او می‌خواهند که بنویسند!
خب … ! از کجا شروع کنیم؟ آیا قرار است که من، نماینده دیدگاه اسلام گرایان در این زمینه باشم و متنی بنویسم پر از آیات و روایات؛ یا این که از تاریخ شروع کنم؟ و یا شاید قرار است که من، برای نظریات مخالفی که هنوز آنها را نخوانده‌ام، پاسخی تهیه کنم؟ ! در هر صورت، ما در رفع شبهات و دفاع از دیدگاه‌های اسلامی -که مورد هجوم برنامه‌ریزی شده مخالفان قرار گرفته است- مهارت یافته‌ایم!
اما از کجا شروع کنیم …؟
توکل بر خدا!
اخلاق، دین … و انسان!
دغدغه‌های مسلمان امروز، تنها دغدغه خویشتن نیست؛ بلکه او درد زمان و رنج انسانیت در دوران خویش را بر دوش دارد.
یک مسلمان، تلاش می‌کند به آن مشکلات از منظر آیین اسلام نگریسته و بر مبنا و زمینه آن، پاسخ‌هایی برای پرسش‌های خود و جهانیان بیابد. رسالت اسلام پیام‌آور رحمت نه فقط برای مسلمانان، بلکه برای همه انسان‌هاست . جهان شمول بودن رسالت اسلام نیز از «انسانی» بودن آن سرچشمه می‌گیرد. بدین گونه اسلام، انسانیت انسان را مخاطب قرار می‌دهد و با آگاهی از ابعاد وجودی انسان، با او بر مبنای عزت و احترام رفتار می‌کند. بنابراین، مهم نیست که از کجا آغاز کنیم؛ از سؤال یا از جواب؟ و یا از بررسی تلاش‌های دیگران برای پاسخ‌گویی؟ (که روش من نیز همین است) بلکه مهم آن است که به کجا و چه نتیجه‌ای برسیم و چگونه با نگاهی فراگیر، اهداف و نتایج پاسخ‌های خود و دیگران را پیش بینی کنیم؟ زیرا ممکن است پاسخ‌ها در ظاهر قانع‌کننده و عقلانی به نظر برسند؛ اما وقتی در بوته آزمایش قرارگیرند، مشکلات بزرگ‌تر و عمیق‌تری را به جود آورند. فقه آینده‌نگر یا ناظر به غایات و نتایج ] کاربردی[، که همواره از دغدغه‌های فکری اندیشمندان مسلمان بوده است؛ بر اساس همین بینش، نظریه مقاصد شریعت بنا شده و تأثیر این دیدگاه در ابواب مختلف اصول فقه به چشم می‌خورد. فقهای دین، قاعده «سد زائع»*.یا نظر داشتن پیامدهای احتمالی فعل و به اصطلاح امروزی آن، «سناریوهای آینده» را بر همین اساس بنا نهاده اند؛ زیرا تفکر اسلامی تفکر توحیدی فراگیری است که ضمن شناخت کامل جزئیات و ایجاد اصولی برای رابطه میان آنها، از کلیات نیز غافل نمی‌شود.
نگرش اسلامی نسبت به یک موضوعی از بطن اصول و منابع اسلامی و بررسی تجربیات تاریخی سرچشمه می‌گیرد و نمودی متمایز با دیگر بینش‌های دارد؛ اما گاهی این تمایز در مواجهه با دیگر نظریات و بازنگری دیدگاه اسلامی بیشتر، گویی آشکار می‌شود. در اندیشه یک مسلمان، جزئیاتی وجود دارد که به خوبی آنها را می‌شناسد، اما این جزئیات پراکنده هستند. تبادل نظر با آرا و نظریات مخالف یا متضاد، این جزئیات را در قالب دیدگاهی منسجم و در عین حال، نوین وامروزی مرتب می‌کند. اما این اختلاف و تضاد، بوجود آورنده یا انگیزه این انسجام نیست بلکه تنها عاملی است تا عناصر فکری موجود، در قالبی جدید و امروزی نمودار شوند. اندیشه انسان مسلمان، هرگز در یک دایره بسته نمی‌ماند، و به داشته‌های خود اکتفا نمی کند، بلکه به تبادل نظر آرای دیگران، می پردازد و در نهایت به یک اندیشه انسانی تبدیل می‌گردد که در پرتو شناخت خود و در برخورد با زندگی، جهان و مسائل اساسی هستی،‌ دغدغه های تمامی انسان‌ها را در نظر دارد.
پس از این مقدمه کوتاه، بجاست به موضوع اخلاق و دین بپردازیم و چگونگی برخورد به شدت تنگ نظرانه اندزشه غربی را در رویکرد سکولار آن بررسی کنیم.
بر کسی پوشیده نیست که سلطه کلیسا در جهان غرب با تبدیل شدن به یک استبداد دینی و سیاسی، روند پیشرفت علم و اندیشه را با چالش مواجه ساخت.
کلیسا با در اختیار داشتن قدرت، نفوذ و سرمایه و با تجارتی تحت عنوان «بخشش گناهان در برابر پول»!، دانشمندانی را که مخالف نظرش سخن می‌گفتند، محاکمه و مجازات می‌کرد. تا جایی‌که در غرب شعار «جدایی دین از حکومت» برخاست و انسان غربی خواهان رهایی اندیشه از چنگال سلطه دینی و بازگرداندن ارزش و اعتبار از دست رفته فکر و اندیشه گردید. اما این جهت‌گیری‌ها تنها با هدف جلوگیری از گسترش سلطه کلیسا صورت می‌گرفت و هرگز در صدد انکار پروردگار یا مخالفت با دین برنیامد.
«چارلز تیلور» استاد برجسته فلسفه اخلاق، در کتاب ارزشمند خود Sources of the self 1 به این نکته اشاره دارد که بنیانگذاران روشنفکری، هرگز اندیشه انکار خداوند به ذهنشان خطور نکرده بود و به فکر انکار مطلق الوجود یا جهان بدون خداوند نیفتادند. همه هدف آنها در این خلاصه می‌شد که عقل واندیشه را در رویارویی با سلطه دینی، محوریت بخشند تا در برخورد با مسائل انسانی ـ اجتماعی، به جای‌آن که دین به تنهایی مشخص‌کننده معیارها و در اختیار گیرنده همه منابع معرفت باشد، اندیشه و عقل نیز مورد توجه قرار گیرد.
پرسش چارلز تیلور آن بود که در روند مدرنیسم، چه اتفاقی روی داد که عقل گرایی دینی ـ اگر تعبیر درستی باشد ـ به تدریج به عقل گرایی مادی و سپس عقل گرایی ضد دین تبدیل شد؟
این پرسش برای ما نیز حائز اهمیت است؛ زیرا عقل گرایی مادی، همه «منابع ذات» را به انسان بازمی‌گرداند و انسان را با چیزی خارج یا برتر از خود تفسیر می‌کند. به همین سبب چنین تفکری در ابتدا، «انسان محوری» (اومانیسم) نام گرفت. در این مکتب، «انسان» همان‌ طور که منبع ذات و تکوین خود محسوب می‌شود، معیار سنجش اخلاق نیز هست و میزان مقبولیت آن بستگی به ارزیابی خود او دارد.
از طرفی، همان‌طور که اقتصاددان مشهور، « آدام اسمیت»، به وجود «دست پنهان بازار» معتقد بود و آن را عامل توازن بازار و هماهنگی منافع مادی افراد و در نهایت؛ موجب توازن اقتصادی به نفع همگان می‌دانست، معتقدان به مکتب اومانیسم هم بر این باورند که در حوزه مسائل اخلاقی نیز، یک «دست پنهان» وجود دارد که ارزش‌های اخلاقی میان افراد بشر را هماهنگ می‌کند و یکپارچگی یا همگونی اخلاقی میان انسان‌ها را در حوزه روابط آنها با جامعه و سیاست موجب می‌شود.
چارلز تیلور، در پاسخ به پرسش مذکور پیرامون سیر تحول مدرنیسم می‌گوید:
فیلسوف بزرگ مسیحی، «سنت آگوستین»، با طرح موضوع حلول نور الهی در انسان مادی، درحقیقت درها را به روی مکتب اصالت ذات گشود و همان گونه که خواهیم دید، موجب بروز نسبیت‌گرایی اخلاقی شد. در واقع با این تصور، نقطه اشتراک درونی میان بشر و خدا طرح شد که بی‌تردید تصوری مبتنی بر پایه های مسیحی در زمینه تجسد و حلول خدا در قالب بشر (عیسی) است.
پس از آن، اشخاصی چون دکارت، باور حلول را که مبتنی بر ایمان مسیحی بود، از ایمان جدا کردند و ارزش‌های اخلاقی را بر مبنای بعد مادی انسان قرار دادند؛ زیرا انسان خود، به معیار اخلاق تبدیل شده بود و اگر هم این بعد درونی در ابتدا نشانه‌هایی از ایمان و باورهای به‌جا مانده از مسیحیت ـ که تا آن‌ زمان هنوز در فرد و جامعه تأثیرگذار بود‌ـ با خود همراه داشت، از میان رفتن نقش و تأثیر دین و رسیدن سکولاریسم به بالاترین درجات مادی‌گرایی باعث شد که همین نشانه‌های کمرنگ دینی نیز از آن گرفته شود. بدین ترتیب، روند سکولاریسم نه تنها دین را از حکومت و نیز از اندیشه جدا کرد، بلکه قداست دین و مسلمات آن را هم زیر سؤال برد. قداستی که در ابتدای مدرنیسم و مراحل آغازین شکل‌گیری سکولاریسم، از خدا به انسان منتقل شد؛ بعدها منشأ الهی و مطلق خود را از دست داد و به مفهومی خالی از محتوا تبدیل گردید و انسان به مثابه موجودی صرفاً «مادی» مطرح شد؛ بعد طبیعی و مادی او بر دیگر ابعاد وجودی‌اش غلبه یافت و او را تنها تابع قوانین حاکم بر ماده و طبیعت نمود، تا «نسبیت‌گرایی» حاکم شود. انسان با چنین ویژگی‌هایی معیار ارزش‌ها و اخلاقیات شد.
اما از آن جا که انسان، موجودی بسیار پیچیده است و سکولاریسم مطلق نیز برنمی‌تابد، جریان‌های مختلفی در میان اندیشمندان جوامع غربی به وجود آمد که در برابر موج ضد انسانی و سخت «سکولاریسم» قد علم کرد.
برای نمونه، یکی از اندیشمندان بزرگ به‌نام زیگموند باومن که از منتقدان جریان مدرنیسم و پست‌مدرنیسم به شمار می‌آید، معتقد است که این جریانات در واقع انسان را نابود کرده اند. نسبیت گرایی، فردگرایی و نابودی بنیان‌های خانواده، در کنار توسعه و گسترش شهرها و زندگی شهری موجب ایجاد فاصله‌های اجتماعی میان افراد شده است. فاصله‌هایی که زمینه را برای بی‌رحمی‌ها و بروز جنگ‌های جهانی فراهم کرده و نسل‌کشی و تصفیه نژادی در مراحل مختلف تاریخ معاصر، جزء لاینفک آن بوده است. مدرنیسم موجب شده است که مفهوم انسانیت، از جامعه‌ای به هم پیوسته و منسجم، به جامعه‌ای با «ارزش‌های غیر اخلاقی» یا «اخلاق غیر ارزشی» سوق پیدا کند.( )
فیلسوف دیگری به‌نام آلسدر مک‌اینتایر معتقد است که مدرنیسم و روشنگری، به عنوان روشی برای آزادی فرد و ارتقای جایگاه عقل، با شکست مواجه شده است. او در کتاب خود «در جستجوی فضیلت» می‌گوید: «مفهوم اصالت سود یا نفع گرایی که لیبرالیسم و مدرنیسم آن را تقویت کرده است، یک ارزش‌های مشترک اخلاقی پیاده نکرده و فرد را به انجام وظایف خود در قبال جامعه سویق نمی‌دهد؛ بلکه با سست کردن بنیان خانواده و در نتیجه تنها شدن فرد، موجب می‌شود که انسان، فقط به حقوق فردی خود بیندیشد و با فراموش کردن وظایف و تکالیف خویش، تنها به دنبال منفعت‌طلبی و لذت خود باشد.»( )
از سوی دیگر، گروهی از اندیشمندان دین‌گرای غرب که به ارزیابی روند مدرنیسم پرداخته‌اند، معتقدند سکولاریسمی که غرب ابتدا آن را مطرح کرد، همان سکولاریسمی نیست که در انتها بدان رسید. در آغاز اتفاق نظر بر این بود که کلیسا از عرصه حکومت و سیاست دور شود، نه این‌که خود حکومت، در امور مربوط به دین دخالت کند و دین را ازتعیین معیارهای زندگی اجتماعی بازدارد. دولت مدرن، جایگزین کلیسا شد و دیری نپایید که کارکرد خانواده و کلسیا را تحت سلطه دستگاه‌های اجرایی خود درآورد و موجب تضغیف بنیان‌های آن شد. سپس هنگامی که ملت‌ها در برابر پرسش‌های اخلاقی در زمینه با موضوعات علمی و پزشکی قرار گرفتند، -زمینه هایی که مایه مباهات مدرنیسم بود- حکومت خود در مقام پاسخ‌گویی به آنها برآمد و وظیفه خانواده و دین را تنها تشخیص (درست از نادرست در مسائل اخلاقی)، دانست.
استفان کارتر، استاد حقوق دانشگاه ییل معتقد است که در عرف جوامع سکولار، دین نه مرجع، که صرفاً یک انتخاب شخصی است. در عین حال این انتخاب نیز مورد نکوهش قرار می‌گیرد و حتی نادرست شمرده می‌شود، چرا که در نگرش سکولار به علوم اجتماعی، دین ساخته و پرداخته انسان برای رویارویی با واقعیت‌هایی است که نمی تواند با آنان به چالش پردازد و یا آن‌ها هم داستان شود!!
کارتر دور شدن دین از عرصه زندگی اجتماعی و محدود شدن آن به حوزه انتخاب درونی شخص را نه فقط یک بحران اخلاقی، بلکه بحرانی برای دموکراسی می‌داند؛ نظامی که خود را با شعار و تحت لوای حکومت مردم جایگزین حکومت دینی برای دنیای غرب معرفی کرده است.
اما گویی این نکته فراموش کرده اند که همین «مردم»، جز در محدوده تعلقات، گرایش‌ها، هویت و احساس مسئولیت در مقابل جمع؛ واکنشی از خود نشان نمی دهند و در اصل ارزش‌های اخلاقی هستند که مبنای ایثار و از خودگذشتگی برای جامعه را تشکیل می دهند. اساس ارزش‌های شهروندی در دنیای امروز نیز همین است. این نظام (شهروندی) تلاش می‌کند که از گرایشهای اولیه فردی به نفع مصالح شهروندی و ملی گذر کند. گویی همه فراموش کرده‌اند که مبنای شکل‌گیری یک گرایش ارزشی همین واحدهای اولیه اجتماعی ] مانند خانواده [ هستند که مدرنیسم، با شعار «آزادی فرد» برای نابودی آن تلاش کرده است و بدین ترتیب، دایره بسته‌ای از «ناکامی» مدرن به وجود آورده که به بحران اخلاقی شدیدی منتهی گردیده است.۱
با حاکمیت اندیشه «نسبیت‌گرایی»، ابتدایی‌ترین زیربناهای دموکراسی شهروندی مورد تهدید قرار گرفت. بدون شک، این امر نه فقط در عرصه اخلاق، بلکه در همه ابعاد تأثیر شگرف داشت و این بهای سنگینی بود که جامعه برای مدرنیسم پرداخت. با وجود این ، هنوز برخی عقیده دارند این روند باید به همین صورت ادامه یابد، حتی اگر هزینه سنگین‌تری برای ادامه آن لازم باشد.
پراگماتیست‌ها، همچون ریچارد رورتی (استاد برجسته فلسفه اثباتی در آمریکا و ادامه‌دهنده راه دیوئی، فیلسوف مشهور پراگماتیست)، سردمدار این گروه هستند. آن‌ها معتقدند هر چقدر اندازه هزینه این کار سنگین باشد، باید ادامه یابد؛ زیرا مدرنیسم با محور قرار دادن فرد، او را منشأ «ذات» و منبع ارزش‌ها قرار داده و حق انتخاب، او را از تأثیر و نفوذ ساختارهای سنتی و هر قدرت دیگری رها ساخته است و هر هزینه سنگینی در برابر این دستاورد، ناچیز است.۱ (حتی اگر به قیمت قربانی شدن انسانیت خود انسان باشد!)
با وجود بحران‌های آشکار مدرنیسم در حوزه اخلاق ایجاد کرده است، این عده هنوز هم بدون نگرانی و دغدغه مرتب اصرار می‌کنند که باید سیاست، از دین و حتی از فلسفه جدا شود.]به نظر آنان[ هیچ مفهوم مطلقی و یا مافوقی وجود ندارد………


تعداد صفحات : 290 | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود