صفحه اصلی پرسش و پاسخ پشتیبانی تماس با ما
صفحه نخست  » دانلود رایگان  »  تحقیق درباره استراتژی های بوش در عراق

تحقیق درباره استراتژی های بوش در عراق


دانلود تحقیق و مقاله رایگان با عنوان تحقیق درباره استراتژی های بوش در عراق

استراتژی جدید بوش در عراق

نوشته ی : آ. ک. گوپتا

برگردان: همااحمدزاده- احمد جواهریان

بعد از آن همه مطالعه و بررسی و تحقیق برای تعیین استراتژی که انعکاس یک جنگ شکست خورده با صدها هزارکشته در انتخابات بود ، سیاست هیات حاکمه‌ی بوش به این نتیجه رسیده است که باید بین نسل کشی عرب های سنی (این استراتژی به “راه حل 80 درصدی” معروف است) و یا برانگیختن دومین جنگ داخلی، یعنی این بار شیعه در مقابل شیعه -و شاید هم هردو- دست به انتخاب بزند.

سیاست جدید کاخ سفید با انتخاب ” یورش های خشونت بار” شروع می‌شود. در تلاش برای دفاع از شکست، هیات حاکمه‌ی بوش تصمیم گرفته 30 هزار نفر و شاید هم بیش‌تر، نیرو به عراق گسیل دارد. انتقاد به این تصمیم از رسانه‌های ارتباط جمعی گرفته تا نظامیان و سیاسیون این است که بوش گسترش نظامی را وابسته به محدوده‌ی استراتژی سیاسی نکرده است.
در مورد وسایل ارتباط جمعی باید گفت که آن ها حتی گزارش‌های خود را هم نادیده گرفته‌اند. هیات حاکمه‌ی بوش استراتژی‌ای را درپیش گرفته که با وجود آشفته بودن، مدت‌ها روی آن کارشده است. یادداشت‌های مخفی مشاور امنیت ملی استفان هادلی که در نیویورک تایمز ماه نوامبر چاپ شده ، فاش می‌سازد که کاخ سفید درتلاش است مقتدا صدر یکی ازپایه‌های محکم نوری‌المالکی نخست وزیر عراق را منزوی کند. آن‌طور که هادلی می‌گوید هیات حاکمه‌ی بوش می‌خواهند که ائتلاف نوری المالکی به‌صورتی دربیاید که نیازی به پشتیبانی 30 عضو مجلس وفادار به مقتدا صدر نباشد. متاسفانه این سیاست ممکن است منجر به شکاف در نیروهای امنیتی عراق و “آشوب در اکثریت شیعه‌ی جنوب عراق” شود. هالی پیشنهاد می‌کند که آمریکا “با اضافه کردن نیرو از مالکی به نوعی حمایت کند” و این منطق خشونت است.
هادلی این یادداشت را در هشتم نوامبر نوشت و اکنون این نقشه دارد پیاده می شود. این طرح از یک سو هدفی سیاسی را دنبال می کند: دور نگهداشتن نیروهای مقتدا صدر از مجمع ملی، و از طرف دیگر ارتش آمریکا تلاش می‌کند که نیروی نظامی صدر، جیش المهدی را از عراق بیرون براند. البته طرح های اقتصادی‌ای نیز پیدا می‌شوند. برای مثال برنامه‌ای برای ایجاد شغل تا لژیون بی‌کاران کاری به جز حمله به نیروهای آمریکایی هم داشته باشند. اما متاسفانه بعد از به‌بارآمدن افتضاح در بازسازی، به نظر می‌آید این بسیار کم و بسیار دیراست.
پیش‌بینی شده که حزب شیعه‌ی مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق و سپاه بدر نیروی نظامی آن که پیمان دوستی با هیات حاکمه‌ی بوش دارد، نیروی‌ست که به عملیات سیاسی و نظامی علیه صدری‌ها خواهد پیوست.
در این‌جاست که دورنمای جنگ داخلی دومی خود را نشان می‌دهد. ایجاد برخورد بین نیروهای شیعه، استراتژی بوش برای داشتن دست بالاست. از آن‌جا که نیروهای مختلف سیاسی و امنیتی عراق هم درسپاه بدر و هم در نیروی نظامی مهدی نفوذ کرده‌اند، نیروهای امنیتی منشعب می‌شوند، و به سوی جنگ شیعه با شیعه که تمام جنوب عراق را فراخواهد گرفت، کشیده خواهند شد.
از آن‌جا که مجلس اعلا همواره در فکر ایجاد”منطقه ی برتر” شیعه درجنوب عراق بوده است، ایجاد درگیری سیاسی و نظامی بین شیعه‌ها ممکن است ضربت مرگ آوری را به کشور وارد کند. این کشور ممکن است به سه منطقه‌ی قومی که به دنبال ادعاها و اعمال نفوذ خود هستند، تقسیم شود، و مبدل به جرقه‌ای برای ایجاد آتش سوزی‌ای منطقه‌ای تبدیل شود.
ناظران این امکان و عواقب سوء وحشتناک آن را مد نظر قرارداده‌اند. رئول مارک گرچت مامور سابق سیا و فرد متخصص در موسسه‌ی آمریکن انترپریز در21 دسامبر به نیویورک تایمز هشدارداد که “هر برخورد خشن بین ارتش مهدی و مجلس اعلا می‌تواند به هرج و مرج در کل منطقه‌ی شیعه‌نشین عرب، از جمله شهرهای مقدس عراق و ناحیه‌ی نفت خیز جنوب، دامن بزند. چنین ستیزه ای بین شیعه ها، می‌تواند تمام منطقه‌ی عرب نشین عراق را فقرزده کرده و سطح زندگی مناطق غیرکردنشین را تا سطح زندگی افغانی‌ها تنزل دهد. در چنین شرایطی، ما شاهد تشدید سریع رادیکالیزه شدن در شیعه‌ها خواهیم بود، که از قبل هم در مقابل سرسختی و وحشیگری سنی های متمرد، ستیزه گر شده‌اند. علاوه براین، هرچه ائتلاف و همبستگی ملی در میان سنی‌ها و شیعه‌های میانه‌رو عرب باقی مانده، می‌تواند در حمام خون شیعه علیه شیعه از بین برود.
این جنگ از قبل شروع شده و نیروهای آمریکایی حمله‌ی خود به ارتش مهدی را از تابستان بیش‌ترکرده‌اند، و درهمان دوره حداقل در سه شهر جنوبی عراق درگیری‌های بزرگی بین سپاه بدر و ارتش مهدی صورت گرفته است. در برخی از موارد، نیروهای آمریکایی علیه طرفداران صدر از واحدهای سپاه بدر پشتیبانی به‌عمل آورده‌اند. افشای چنین برخوردهای پیچیده‌ای به‌عنوان سیاست رسمی کاخ سفید، قطعا موجب می‌شود که این جنگ های کوچک به جنگی تمام عیار تبدیل شود.
بهتر است پیش از بررسی استراتژی آمریکا و ارتباط آن با برانگیختن جنگ بین دو نیروی ستیزه گر شیعه، دینامیزم سیاسی انتخاب گزینه‌ی خشونت و دلایل محکوم به شکست بودن آن را مورد بررسی قرار دهیم.

انتخاب های محدود

هیات حاکمه‌ی بوش نه به‌خاطر جلوگیری از شکست در جبهه‌های جنگ عراق- چرا که مدت‌هاست جنگ را باخته است- بلکه به خاطر شکست در جنگ قدرت آمریکا، سیاست خشونت را درپیش گرفته است. بوش نتیجه‌ی مطالعات گروه بررسی عراق را به کل نادیده گرفته است. البته گزارش این گروه یک اثر داشت و آن این‌که این گزارش شرایط موجود را از منظر سیاسی غیرقابل دفاع کرد. کاخ سفید دیگر نمی‌تواند “به وضع موجود” ادامه دهد. آن ها باید تظاهرکنند که دارند کار متفاوتی می‌کنند. بنابراین، همان‌طور که لس آنجلس تایمز گفت: “آمریکا یا باید نیروهای خود را افزایش دهد- با شروع این بازی که نیروی ارتش می تواند تاحدی امنیت عراق را برقرارکند- و یا شروع به خارج کردن نیروهایش کند.”
کاخ سفید می‌خواهد به مردمش امید به پیروزی در عراق بدهد، در حالی که در عین حال، بر روی بازسازی خاورمیانه از کانال جنگ، تمرکز کرده است. به همین دلیل، این گزینه نمی‌تواند بیرون رفتن از عراق باشد. البته افزایش تدریجی شدت و وسعت جنگ نیز شکست این استراتژی محسوب می شود، و به همین دلیل است که پنتاگون با آن مخالف است. در عوض هیات حاکمه‌ی بوش به عنوان پیشرو خشونت، نیازدارد که مقاومت در داخل هیات حاکمه و حکومت عراق را درهم بشکند.
نخست وزیر عراق، نوری المالکی، با گفتن این‌که “به ژنرال های آمریکایی اجازه خواهد داد خود تصمیم بگیرند که کی و کجا خشونت لازم است”خیلی صریح نشان داد که به خوبی می‌داند توپ‌های جنگی در عراق را چه کسی فرماندهی می‌کند و این برای دولت حاکم برعراق راه زیادی است.
بوش گفته است که ژنرال هایش در عراق ” تصمیم می‌گیرند چه مقدار نیرو آنجا باشد”، اما هنوز هم خود او “تصمیم گیرنده است” و این‌که او تصمیم گرفته است به دامنه‌ی جنگ وسعت دهد. گزارش گروه تحقیق عراق و از دست دادن کنگره در انتخابات نیز چیزی را تغییرنداده است. یعنی این بوش، رایس، چنی و باند نومحافظه کار آن ها هستند که در مورد سرنوشت عراق و گستره‌ی مقاله‌ی آمریکایی در باره‌ی آینده‌ی خاورمیانه تصمیم خواهند گرفت.
ژنرال هایی که به گسترش جنگ رای نمی دهند، برکنارشده اند. ژنرال ابی زئید ، فرمانده ی ارشد ارتش آمریکا در خاورمیانه و مخالف گزینه‌ی خشونت، دارد بازنشسته می شود. همچنین ژنرال جرج کیسی فرمانده‌ی ارشد بغداد. وی نقشه‌ی هیات حاکمه را یک هفته پیش از کریسمس به شدت رد کرد و اظهارداشت: “برای نیروی اضافی باید هدفی تعیین شود” و سپس تغییر موضع داد و از این سیاست پشتیبانی کرد، اما این بسیار دیر بود و وی نتوانست پست خود را حفظ کند. لس آنجلس تایمز در 23 دسامبر 2006 نوشت: “یکی از آخرین موانع پیشنهاد پرزیدنت بوش برای افزایش نیرو در عراق حذف شد.” وی در ماه فوریه و یا مارس به دلیل مخالفت با برنامه‌ی تابستان آینده، از عراق خارج خواهد شد. بوش امکان به‌کار‌گیری فرمانده‌ای تازه برای استراتژی جدیدا اعلام شده اش را از دست نخواهد داد. ” ( ان وای تی، 2 ژانویه 2007).
وسایل ارتباط جمعی نیز نقش خود را بازی می کنند، آن ها با نادیده گرفتن واقعیت ها بر بعد خشونت متمرکز می‌شوند. بحث بر سر آن است که نیروی اعزام شونده چه میزان است، ماموریت خاص آن‌ها چیست و چه مدت زمانی می‌تواند این خشونت ادامه پیدا کند. نیروهای اعزامی شاید بتوانند تلاش کنند “از میزان خشونت سنی‌ها بکاهند” و یا “با نیروی رادیکال شیعه‌ی وابسته به متقی صدر، مثلا حمله به شهر صدر مقابله کنند ” و یا سطح آموزش نیروهای امنیتی عراق را برای به دست گرفتن کنترل جنگ افزایش دهند، و یا آن‌طور که سناتور جان مک کین می‌خواهد، هرسه کار را بکنند.
یکی از دلایل مخالفت فرماندهان نظامی با افزایش نیروی نظامی در عراق، قرارداشتن ارتش در نقطه ی شکست است. برخی ها تمایل دارند نیروها را در عراق تا یک سوم تقلیل دهند، ژنرال بازنشسته ی ارتش، باری مک کافری ، در ماه نوامبر به آرمی تایمز گفته بود: “ارتش، بخصوص گارد ملی، در لبه ی پرتگاه شکست است، زیرا حرکت ها بسیاردور از تدبیراست و نمی تواند برای مدت زیادی دوام بیاورد”. افسران ارتش این گزینه ی خشونت را در خلوت مسخره می کنند. در ماه نوامبر، هیچ یک از فرماندهان حتی به این گزینه فکر هم نمی کردند. واشنگتن پست می نویسد: “افزایش 20 هزارنفری نیروی پیاده- 5 یا 6 بریگارد- برای تغییر ماهیت طغیان یا جنگ فرقه ای کارچندانی نمی تواند بکند.”

تمام نیروهای اعزامی نیروهای جنگی خواهند بود، هرچند که درحال حاضر از 140 هزار نفر سرباز آمریکایی در عراق 50 هزار نفر نیروی جنگی اند. پنتاگون فکر می کند از نظر تاکتیکی 50 هزار نیروی جنگی دیگر مورد نیاز است. اما این امکان به دلایل تدارکاتی فعلا قابل انجام نیست. ان وای تی در 20 دسامبر 2006 نوشت: “هیئت حاکمه ی بوش خود را با کمبود نیرو روبرو می بینند و اعزام 20 هزار و یا بیشترنیروی جدیدرا، حداقل بطور موقت، گزینه ی مهمی به شمار می آورد. واقعیت این است که تعداد نیروهای مورد بحث بسیار کمتر از نیاز تخمینی ارتش می باشد، زیرا که یورش خشونت بار یک استراتژی ای سیاسی است و نه نظامی.
قانون نسبت های نظامی می گوید هر 50 شهروند نیاز به یک سرباز اشغالگر دارد. ژنرال اریک شینکسی و سایر افسران و بسیاری از تحلیلگران نظامی این نسبت را برای جنگ مناسب می دانند. بدین ترتیب، حتی 50 هزار نیرو نیز کم است. البته این اعداد تازه اشغال بدون دردسر بعد ازجنگ ژاپن و یا کوسوو را مد نظر دارند. اگر ارتش آمریکا و متحدانش بخواهند شورش را سرکوب و کنترل کنند و جنگ داخلی را پشت سربگذارند، “حداقل به 500 هزارنفر و شاید هم بیش از 1 میلیون نفر نیروی نظامی با تجربه نیازباشد.”
اضافه کردن 20 هزار نیرو مانند اضافه کردن یک قطره به یک بشکه است. اگر آمریکا بخواهد واقعا پایتخت، شهری با 5/6 میلیون نفر جمعیت را نجات دهد، به 200 تا 300 هزار نفر نیرو – بیش از تمامی نیروهای موجود آمریکا و متحدانش در عراق- احتیاج دارد.
حتی اگر با استاندارد جنگ چهارساله‌ی عراق به مسئله نگاه کنیم، این برنامه بسیار غلط است. در شروع اشغال، در اواسط ماه مه 2003، آمریکا 25 هزار نفر سرباز در بغداد داشت، و دانالد رامسفلد 15 هزارنفر از ارتش یکم و صدها نفر از دژبان را به دلیل عدم وجود امنیت به بغداد فرستاد (واشنگتن پست، 16 و 18 مه 2003).
آمریکا در سال 2007 تعداد 20 هزارنفر نیروی تازه نفس به بغداد اعزام کرد. امروز میزان نیرو هنوز کمتر از نیروی ارتش آمریکا در پایتخت پیش از شروع شورش است. در الانبار ، جایی که گزارشی محرمانه از نیروی دریایی اعلام کرده، آمریکا جنگ را در آن‌جا باخته، شرایط به‌قدری وحشتناک است که نیروهای هوایی علی‌رغم حضور 30 هزار سرباز آمریکایی، ناوی، و ملوان، به نیروی دیگری – بیش از 15هزار نیرو- نیاز دارد (نسبت نیروهای عراقی به آمریکایی درالانبار زیر 50 به یک است).
دلیل این‌که چرا کاخ سفید به ایده‌ی خشونت چسبیده را مشاوران نظامی رئیس جمهور “محدودیت بدیل‌ها” می‌دانند. آن‌ها دلیل می آورند که این گزینه ممکن است نتیجه‌ی عکس بدهد زیرا که “کمی خشونت ممکن است منجر به حمله‌ی بیش‌ترالقاعده، ایجاد اهداف بیش‌تر برای سنی‌های شورشی و تحریک اشتهای جهادگران برای جنگجویان خارجی شود، تا به طرف عراق سرازیر شوند.” و شبه نظامیان شیعه در دوران خشونت آمریکا به سادگی ممکن است به درون جامعه برگردند و صبرکنند تا نیروهای آمریکا خارج شوند، و دوباره قد علم کنند.”پنتاگون حق دارد از تاثیر غیرمنتظره و ناخواسته‌ی افزایش تدریجی وسعت و شدت میدان جنگ نگران باشد. از زمانی که نیروهای آمریکایی درماه اوت در بغداد مستقرشدند، تلفات به بالاترین حد خود از شروع جنگ رسیده است. آن ها هم‌چنین در محافظت ازغیرنظامیان هم موفق نبوده‌اند. 5 و یا حتی 10 بریگارد چه تاثیری در شرایط می‌تواند داشته باشد.
چرا باید روی استراتژی ای که محکوم به مرگ است، پافشاری کرد؟ حتما به‌خاطر این‌که انتخاب باقی مانده خارج شدن از عراق است. در حالی که خارج شدن تنها راه سالم نگهداشتن عراق است – با حذف حمایت آمریکا احزاب شیعه به راه حل سیاسی با شورشیان سنی خواهند رسید- هیات حاکمه‌ی بوش مجبور است از مقاله ی خود مبنی بر بازسازی خاورمیانه دست بردارند و دیگر بهانه‌ی مهمی برای دنبال کردن مداخلات علیه ایران و سوریه باقی نخواهد ماند. کویت که قسمت شمالی کشور خود را در اختیار ارتش آمریکا قرارداده است، از این منظر دیگر فایده‌ای ندارد.

برنامه‌ی خشونت

به همین دلیل، سناریوی بعدی افزایش تدریجی شدت جنگ می باشد که سیاست همیشگی آمریکا در عراق بوده است. اما یک سئوال باقی می‌ماند، این نیروی اضافی چه کاری خواهد کرد؟ نقشه های بسیاری ریخته شده است:
• تمرکز بر جنگ با شورشیان سنی. همان‌طور که گفته شد، الانبار به تنهایی می تواند تمامی نیروی اضافی ارسال شده را، بدون کم‌ترین تاثیر، ببلعد. بیش از 40 درصد کشتار صورت گرفته از نیروی آمریکایی در الانبار اتفاق افتاده است و نیروی اضافی فقط به معنای هدف بیش‌تراست. حتی اگر به الانبار فشار زیادی وارد شود، نیروهای مقاومت به راحتی عملیات را به بغداد و چهار استان دیگری منتقل می‌کنند که شورشیان پایگاه قوی‌ای در آن دارند، و خارج از نقشه‌ی مقاله یورش خشونت بار قرار دارند.
• گسترش نیرو در منطقه‌ی بغداد به قصد متوقف کردن تصفیه‌ی قومی. ” نیروی نظامی آمریکا در 23 منطقه ای که سنی ها و شیعه ها با هم در آن زندگی می کنند، مستقرخواهند شد تا از مردم محافظت بهتری بکنند.” همان‌طور که در کوزوو مشخص شد، مشکلی وجوددارد و آن این‌که این نیروها باید به اندازه‌ی یک نسل و حتی بیش‌ترآن‌جا مستقرشوند تا اختلافات به وجودآمده از بین برود. و مسئله‌ی بزرگ‌تر این است که در طول زمان که نیروها گسترش می یابند، ممکن است تصفیه‌ی همگانی کامل شود. در اطراف بغداد حداقل 10 جامعه‌ی مشترک شیعه و سنی نشین براثر زور اسلحه، شیعه نشین شدند.
• سازمان دادن آموزش ارتش عراق. این استراتژی جذبه‌ی زیادی دارد، و این نه بخاطر این است که کارایی دارد، بلکه بواسطه‌ی این‌که بسیاری از آمریکایی ها خواستار یک عقب نشینی محترمانه اند. آن‌ها اعتقاد دارند که نیروهای عراقی فاسد، فرقه گرا، بدآموزی شده و دارای سلاح های عقب مانده می‌توانند یاغیان را شکست دهند و جنگ داخلی ای را متوقف کنند که نیرومندترین ارتش جهان نتوانست مانع آن شود. حتی اگر پنتاگون مشاورانش را سه برابر کند و به 15000 نفر برساند، تاثیری نخواهد داشت. برخی از آموزش دهند‌گان می گویند “تمام کاری که ارتش آمریکا دارد می کند، آموزش دادن و مسلح کردن عراقی ها برای مقابله با جنگ داخلی درحال بروز است”، مثلا در استان دیالا در شمال عراق. برخی نگرانند که ” آموزش ارتش کنونی عراق- در کمپ های فعال آمریکا- مهارت هایی را انتقال دهد که علیه نیروهای آمریکایی به‌کار گرفته خواهد شد.”بسط تک تیراندازها درمیان متمردین باعث بالاتر رفتن میزان تلفات در نیروهای آمریکایی می شود. حتی اگربه نیروهای عراقی آموزش هم داده شود، بیش‌تر آن‌ها فرارمی کنند. براساس آماری ” 75 درصد سربازان عراق در سرپست های خود حاضر نمی شوند.” ریشه‌ی مشکل در این است که نیروی امنیتی قابل تنها زیر نظر یک حاکمیت متمرکز و قوی شکل می گیرد، و این توانایی فراتر از منطقه ی سبز وجود خارجی ندارد.
• متلاشی کردن ارتش مهدی. این محتمل ترین گزینه است. درضمن این‌که هیات حاکمه‌ی بوش احتمالا برای تمامی گزینه های بالا تلاش می کند، یکی از سیاست های ثابت آن از بین بردن صدر و نیروی نظامی وی می باشد. بهارگذشته، کاخ سفید برای بار دوم مانع نخست وزیرشدن ابراهیم آل جعفری شد. بوش وی را ” نخواست، نپذیرفت و حمایت نکرد” زیرا حس کرده بود که “ابراهیم آل جعفری برای کنترل کردن صدر تلاش زیادی نخواهد کرد”. بعد مالکی را به بازی گرفتند، زیرا که وی “مستقل” از سایر جریان ها بود، و به نظر می رسید هر پیشنهادی از طرف آمریکا را اجرا می کند. اما به واسطه‌ی نیازمالکی به جناح صدر در پارلمان، این برنامه نیز جواب نداد.
این ما را به بازبینی استراتژی آمریکا در عراق باز می گرداند. شاید این همان برنامه “راه حل 80 درصدی باشد” و یا دامن زدن به برخورد شیعه با شیعه. (راه حل 80 درصدی اشاره به درصد عراقی‌هایی دارد که عرب های شیعه و یا کرد هستند.) طبق گفته ی واشنگتن پست، که به تشریح نظرات کاخ سفید پرداخته، این سیاست ممکن است منجر به رها کردن سیاست “تلاش های مصلحت جویانه با متمردین سنی شده و به‌جای آن اولویت دهی به شیعه ها و کردها شود.” رهاکردن سیاست های مصلحت جویانه می تواند بدین معنا باشد که “نیروهای آمریکایی بدون درک ریشه ای مسائل، به جنگ متمردین سنی بروند- و این یعنی به حاشیه راندن اقلیت قدرتمندی درعراق.”
به عبارت دیگر، آمریکا یک جنگ فرقه ای علیه عرب های سنی یعنی نسخه ای برای کشتارجمعی با گرایش به نسل کشی را احیاء می کند. در سه شهر مهم درگیر جنگ عراق- بغداد، کرکوک و موسل- استفاده از نیروهای امنیتی به‌طورکلی بر دوش کردها و شیعیانی‌ست که علیه سنی ها عمل می کنند. همین سیاست در شهرهای کوچک‌تر که نیروهای مقاومت فعال هستند، نیزجاری است. هدف قراردادن در هم شکستن نیروهای مقاومت سنی، و ترکیب این اقدام با تصفیه‌ی وسیع قومی توسط نیروهای کردها و شیعه ها و گسترش فعالیت جوخه های مرگ، موجب خواهد شد که سنی های عرب به عنوان جامعه ای نژادی- مذهبی در عراق محو شوند.
تنها چیزی که بازدارنده ی کاخ سفید است ترس از فعال شدن سایرکشورهای مهم سنی مانند اردن و عربستان سعودی به نفع کشور عراق است.
استراتژی دیگر، افزودن عملیات جنگی علیه نیروهای صدر با تلاش برای منزوی کردن وی از نظر سیاسی است. این ممکن است موجب جرقه زدن جنگ داخلی بین شیعه ها و باعث تجزیه عراق شود. کاخ سفید برروی این گزینه برای درهم شکستن ائتلاف حاکم شیعه و ایجاد یک حکومت جدید، کار می کند. کلیدهای اصلی عراق سیاستمداران نیستند، بلکه روحانیون شیعه هم‌چون صدر، آبت الله علی سیستانی، و عبدل عزیر حکیم، رئیس مجمع اعلای انقلاب اسلامی می باشند.

دشمن شماره یک

مجلس اعلا که توسط ایران در سال 1982 در زمان جنگ ایران و عراق تشکیل شده، تبدیل به متحد کلیدی آمریکا در عراق شده است. این سازمان یکی از اعضای کمیته ی هماهنگ کننده مخالفین عراق بود که پیش از حمله‌ی ماه مارس 2003 تشکیل شده بود و آمریکا از آن حمایت می کرد. این سازمان در مجمع حکومتی عراق که منتخب آمریکا بود فعالیت داشت و در بیش‌تر موارد از اشغال حمایت کرده است (و برای حفاظت به آن تکیه دارد).
خلاصه ی کلام هیات حاکمه ی بوش تلاش دارند ساتراپ های خود را در عراق – کردها، مجلس اعلا و یک حزب سنی ( حزب اسلامی عراق) – قرار داد ه و با دورهم جمع کردن آن ها اکثریتی را تشکیل دهد که حامی آمریکا در متلاشی کردن صدر است.
روزنامه لس آنجلس تایمز برنامه را این‌طور توصیف کرده است:” در پنتاگون ائتلافی قوی پشت سر برنامه ی نظامی با هدف زمین‌گیرکردن مقتی صدرشکل گرفته که امکان دارد به تهاجم دوباره ی سنی‌های پناه گرفته در استان الانبار دامن زند. این برنامه انرژی زیادی را می طلبد و پیشنهادی است برای افرایش نیروهای نظامی آمریکا در عراق.”چنین استراتژی ای یک قمار است و به هرحال آن‌چه در قدم اول باید توسط مقامات سفارت آمریکا در بغداد شکل داده شود، قدرت گیری ائتلاف جدید خواهان مقابله با میلیشا ست.” و به این علت است که بوش با دو تن از سیاستمداران عراق در اوایل دسامبر ملاقات مهمی کرد. واشنگتن پست گزارش داد که بوش برای جلوگیری از باخت در قمار هیات حاکمه ی خود برروی دولت ضعیف مالکی، در 4 دسامبر با حکیم ملاقات کرد. وی هم‌چنین با معاون رئیس جمهور سنی عراق طریق ال هاشمی، رهبر حزب اسلامی عراق ملاقات کرد.
این استراتژی در اواسط دسامبر، زمانی که ” گروهی متشکل از سیاستمداران کرد، شیعه و سنی اعلام کردند… در جستجوی راهی برای شکل دادن ائتلافی هستند که بتواند تعادل قدرت در عراق را جابه‌جا کند”، به اجرا گذاشته شد. نمایندگان صدر در تنگنا قرار گرفتند، ” نشانه ای حاکی از این که گروه مذکورممکن است تمایل به منزوی کردن این روحانی شیعه از نظر سیاسی داشته باشد.” می توان متوجه شد برنامه ای که به‌طور مخفیانه در هادلی ریخته شده بود، در تمامی این حرکت ها صورت عمل به خود می گیرد.
باب کیلبروی ، یک استراتژیست نظامی، می گوید برای پایان دادن به عملیات نیروهای مسلح، به راه انداختن جنگ دوم می تواند هدف مشترک یک ائتلاف عراقی- آمریکایی باشد. نیروهای ما، و نه مشاوران ما، برای از بین بردن ارتش مهدی و سایر نیروهای مسلح، مجبورخواهند شد که با نیروهای عراقی متحد شوند.”
البته تمامی نیروهای مسلح مورد هدف قرار نمی گیرند. این عملیات نظامی از طرف نیروی مسلح مجلس اعلا که همانا سپاه بدر است ، علیه ارتش مهدی صدر حمایت خواهد شد. سودارشان راقاوان گزارشگر واشنگتن پست می نویسد: “از دید هیات حاکمه ی بوش، عبدالعزیز حکیم یک میانه رو و مقتی صدر یک تندروست”، هرچند که “هردوی آن ها نیروی مسلحانه دارند و در به راه انداختن جوخه های مرگ معروفند. البته ” میانه رو” واژه ای است برای تایید ضمنی همدستانی هم‌چون مجلس اعلا یا حزب عراق اسلامی. این در حالی ست که طرفداران صدر ” تندرو” تظاهرات خیابانی به راه می اندازند، اسلحه برمی‌دارند و سیاست بازی می کنند و تلاش دارند اشغالگران را مجبور به عقب نشینی کنند. در واقع متحدان صدر ترتیبی دادند که 131 نفر از نمایندگان مجلس، تقریبا نصف آن ها، دادخواستی حاکی بر ” تقاضای جدول بندی برای عقب نشینی نیروهای آمریکائی” را امضاء کنند.
هیچ شکی نیست که درحال حاضر ارتش مهدی فعال در بغداد و منطقه ی شیعه نشین جنوب عراق، دشمن شماره یک است. برآوردها نشان از آن دارد که قدرت آن بسیار افزایش یافته است. درحالی که در سال 2005 تعداد نیروهای مسلح این ارتش را 10 هزار نفر تخمین می زدند، این تخمین اکنون به 60 هزار نفر می رسد.
بدر نقش جوخه ی مرگ را زیرپرچم کماندوهای مخصوص پلیس اجرا می کند. در آغاز سال 2004 ،آمریکا با الهام از نیروهای امنیتی صدام حسین، کماندوهای پلیس را سازماندهی کرد، آموزش داد، مسلح نمود و ارتش نئو باتیست و جوخه مرگ را برای سرکوب متمردین سنی پدید آورد. تحت فرماندهی دولت عراق که در آوریل 2005 قدرت گرفت، بیان جابر، فرمانده ارشد سپاه بدر، به عنوان وزیر داخلی، کنترل کماندوها را برعهده گرفت. جابر افراد سنی را از این سپاه اخراج کرد، و 3000 نفر از نیروهای بدر را جایگزین آن ها کرد و آن‌ها نیز بلافاصله شروع به حاکم کردن جو رعب و وحشت علیه سنی ها کردند.
از فوریه ی گذشته، یعنی از زمان گسترش کامل جنگ داخلی، بدر به پشت صحنه برده شد. ا پی در یکی از گزارش هایش مدعی می شود که “برخلاف دیگرنیروهای مسلح شیعه در عراق، سپاه بدر، رقیب ارتش مهدی ضدآمریکایی مقتدا صدر، بهتر سازماندهی شده، نظم بیش‌تری دارد و سری تراست. این برتری ها عمدتا باعث شده که از سرتقصیرات بدر گذشته و توجه ی وسایل ارتباط جمعی به ارتش مهدی جلب شود. مقام های رسمی آمریکا نیز هرگاه به ازبین بردن نیروهای مسلح در عراق اشاره دارند، استنادشان به ارتش مهدی ست (ا پی. دوم دسامبر 2006).
البته این تمام حقیقت نیست. مقام های برجسته ی آمریکا به پنهان کردن نقش بدر در شکنجه و اعدام کمک می کنند. برای مثال، استیون کاستیل که تجارب و تکنیک های تبلیغی خود در جنگ کثیف آمریکای لاتین را برای پشنیبانی از جنگ را به عراق آورده، جنایتکاران را تحت این نام که “این متمردین اند که می‌خواهند نقش پلیس را به خود بگیرند”، مخالفین را سرزنش می کنند و ادعا می کند که: ” بررسی های ما نشان می دهد آن‌چه به عنوان جنایت اتفاق افتاده بیش‌تر شایعه است تا واقعیت. در فوریه ی 2006، بعداز ماه ها گزارش دقیق از گرداندن جوخه ی مرگ و اتاق های سری شکنجه توسط بدر، آمریکا به نیابت از دستگاه های آموزشی پلیس این ادعا را رد کرد. آن‌طور که بی بی سی گزارش می دهد، ژنرال جوزف پترسون اعلام کرد که وی قانع شده است که “وزیرامور داخلی، بیان جابر، عضو مجلس اعلا هیچ آگاهی و نقشی در جوخه های مرگ نداشته است. وی ادعا کرد که وزیر داخلی در تلاش بوده است که این افراد را شناسائی کند.” (بی بی سی، شانزدهم فوریه ی 2006).
این روشن می کند که جنگ بین بدر و مهدی فقط درگیری بین دو نیروی مسلح مخالف نیست، بلکه ناشی از سیاست آمریکا در پشنیبانی از یک طرف در جنگ طولانی مدت است. در آغاز تابستان 2005، تمامی شهرهای جنوب عراق در جنگ های خیابانی بین دو نیروی مسلح تخریب شدند. از اوت 2006 در پنج شهر جنگ شدیدی شروع شد و دو نیروی مسلح درگیردر جنگ متحدان امنیتی خود را به میدان کشیدند. در شهر دیوانیه در استان قادسیه، در اواخر ماه اوت، طی شش هفته سه بار جنگ به وقوع پیوست. در تمامی این جنگ ها نیروهای آمریکایی پشت سرنیروی امنیتی کنترل کننده ی سپاه بدر- از جمله نیروهای پلیس – برعلیه نیروی مهدی بود.
تاریخدان و تحلیلگر جوآن کل جنگ اول را ” میلیشیا در برابر میلیشیا” توصیف کرد که در آن تا 81 نفر کشته شدند. جوآن کل توضیح می دهد که در قادسیه، جایی که “حزب حاکم، مجمع اعلای انقلاب اسلامی عراق است، سپاه بدر در نیروی پلیس و نیروهای امنیتی نفوذ کرده است.” در همین حال “در جنوب جنبش صدر هم‌چون شعله های آتش همه جا را فرامی گیرد، و مردم را به مبارزه ای علیه ساختار پلیس محلی فرا می خواند.”
بنا بر گفته‌ی ا اف پی نیروهای آمریکایی در جنگ مداخله کرده و 500 پوند بمب “برسر دشمن” ریخته اند. جوآن کل در وب سایتش نوشت:” حدس من این است که سپاه بدر محلی ( که در نیروی پلیس و امنیتی دیوانیه نفوذ کرده)، تکاورهای ویژه ی پلیس سپاه بدر، و سربازان نیروهای عراقی همراه با یک بمب 500 پوندی آمریکایی به‌کار گرفته شد تا شرایطی به‌وجود آید که میلیشیا تا حد مرگ بجنگد. در مقاله‌ای دیگر کل اضافه می کند که با بمباران کردن مواضع ارتش مهدی، ارتش آمریکا ” در واقع حکومت محلی مجلس اعلا را پشتیبانی می کند.”
در ماه سپتامبر در همان شهر نیروی مشترکی از نظامیان عراقی و آمریکایی به یکی از دفاتر صدر حمله بردند که منجر به سه ساعت جنگ و مبادله ی آتش بین نیروهای نظامی و کماندوهای پلیس عراقی شد.” در 8 اکتبر، ” ارتش های عراق و آمریکا در شهر جنوبی دیوانیه جنگ وحشیانه ای را علیه نیروی مهدی به راه انداختند.”
کم‌تر از دو هفته‌ی بعد، جنگ وحشیانه ی دیگری در عماره، شهری با 250 هزار نفر جمعیت در نزدیکی مرز ایران صورت گرفت. حدود 200 نفر در این درگیری بین سپاه بدر و مهدی کشته و یا زخمی شدند. حدود 2300 نیروی عراقی که به شهر حمله برده بودند را “نیروهای کماندوی پلیس حمایت می‌کرد.” در همان زمان، درگیری بین دو نیروی مسلح در دوشهر جنوبی دیگر نیز به‌وقوع پیوست. سپس در سامره در اواخر دسامبر، بین نیروهای مهدی و نیروی پلیس محلی متحد با مجلس اعلا مبادله‌ی آتش بیش‌تری صورت گرفت.
تکرار جنگ بین نیروهای مسلح بسیار خطرناک است، زیرا نشان می دهد این احزاب سیاسی و قومی اند که از واحدهای امنیتی عراقی استفاده می کنند، نه دولت. دولت آمریکا با پشنیبانی از سپاه بدر علیه نیروهای مهدی نشان داد که برای منافع خود از برپا کردن جنگ و دامنه زدن به آتش آن بین اقوام نیز ابایی ندارد.
آخرین فصل این سناریو لشگرکشی آمریکایی ها علیه نیروی مسلحانه‌ی مهدی است. از زمان دزدیده شدن یک سرباز آمریکایی در اواخر اکتبر، نیروهای آمریکایی و عراقی 57 عملیات جنگی را به پیش برده‌اند که بیش‌تر در مناطق شیعه نشین تحت کنترل ارتش مهدی است. در حالی که پنتاگون ادعا می‌کرد درپی یافتن سرباز گم شده است، نصیر سعید، قانونگذار طرفدار صدر، نیروهای آمریکایی و عراقی را متهم کرد که به بهانه ی جستجوی سرباز گمشده، به جنبش وی ضربه می زنند.”
می گویند این حملات را نخست وزیر مالکی نیز پشتیبانی می کند. درگیری بین وی و طرفداران صدر بعد از ملاقات 30 نوامبر مالکی با بوش در اردن شدت بیشتری گرفته است. جناح طرفداران صدر در مجلس همراه با 5 وزیرکابینه ی طرفدار وی خود را از دولت کنارکشید. (واشنکتن پست، 30 نوامبر 2006). حملات آمریکا علیه ارتش مهدی نقش مهمی در این بایکوت دولتی دارد. یکی از فرماند‌هان ارشد ارتش آمریکا از عملیات بدین‌گونه صحبت می کند: ما از دولت عراق:” چک سفید” در دست داریم.
لس آنجلس تایمز گزارش می دهد که عراقی هایی که در این حملات به سپاه بدر کمک می کنند، از نیروهای تحت کنترل آمریکایی ها هستند که به آن ” سپاه عراقی کثیف” گفته می شود. آن‌ها نیروی عراقی ویژه ای هستند که یا عضو نیروی ضد تروریسم عراقی تحت کنترل نیروی ویژه‌ی آمریکا اند که شیعه و بسیار قدرتمند اند، و یا عضو واحد دیگری که قبلا به گردان کماندویی 36 ام ، دیگر که عمدتا از جنگنده های تحت کنترل کرد تشکیل شده است.

سقوطی شدید تر

بدون توجه به ماهیت پیچیده ی سیاست ها در عراق، شکل دادن ائتلاف دولت و کاخ سفید با مقاومت مالکی- که نگران کنارگذاشته شدن خویش است- و آیت الله سیستانی که مخالف درهم شکسته شدن ائتلاف شیعه هاست، روبرو می باشد. البته کمی مخالفت به هیچ‌وجه مانع هیات حاکمه‌ی بوش نخواهد شد. چنین به نظر می رسد که هرچه در جبهه ی سیاست به وقوع بپیوندد، منجر به بکارگیری سیاست یورش های خشونت بار و فرقه گرا در سازمان های عراقی آمریکایی می شود، که در نهایت به تادیب سیستماتیک ارتش مهدی ختم می شود.
رئول مارک گرچ در مجله ی تایمز می نویسد: “چنین مقابله ای، فردای شکست سیاسی در عراق، احتمالا اجازه می دهد که بدترین عوامل مجمع اعلا- کسانی که رویای دیکتاتوری مذهبی نظیر حکومت ایران را درسرمی پرورانند- در حزب قدرتمندتر شوند.”

با جنگ داخلی دوگانه ای که درعراق زبانه می کشد، ممکن است مجلس اعلا درپی ایجاد یک استان مستقل شیعه نشین در جنوب عراق شود که دارای بیش‌ترین تاسیسات نفتی است. درهم شکستن عراق می تواند با مطرح کردن ادعاهایی توسط همسایگانش، منجر به جنگ گسترده تری شود. جنگ منطقه ای خاورمیانه‌ای ممکن است به سرعت برق فراگیرشود. نمونه آن را در جنگ کنگو یا به عبارت دیگر”جنگ سراسری آفریقا” شاهد بودیم که باعث شد همسایه های ترسان از قدرتمند شدن رقیب منطقه ای وارد جنگ شوند. هیات حاکمه ی بوش می داند که استراتژی آن ممکن است منجر به ازبین رفتن عراق شود، اما آن ها برای آن آمادگی دارند. ” یک گزارش محرمانه از” حالات پایانی” ممکن در عراق توسط مامورین تحت رهبری ژنرال پیتر دبلیو چیاریلی بدترین حالت را تقسیم کشور به قومیت های جداگانه ای می داند که حاکمیت کشور را بین خود تقسیم می کنند.(ان وای تی، 2 ژانویه 2007).
هم‌چنین امکان وقوع جنگ داخلی ای وجود دارد که منجر به نسل کشی می شود. این روایت را گرچت پیش بینی کرده است. ” بعد از جنگ بین شیعه ها، مرجعیت سنتی و مذهبی که بعد از حمله ی آمریکا به عراق دربین شیعه ها بیش‌تر باقی مانده تا بین سنی ها، از بین رفته و منجر به برخورد بین شیعیان و سنی ها خواهد شد که یک نسل کشی واقعی در عراق خواهد بود.
بدین ترتیب، تکه های پازل در جای خود قرار می گیرند و حکومت ائتلافی عراق هرآن شکننده تر می‌شود. هیات حاکمه ی بوش تلاش می کند آخرین تیرترکش خود را بزند. احزاب عراقی پیش از اشغال برای جایگزین کردن دولت جدید به مانور پرداخته اند. مهم‌ترین هدف این است که طرفداران صدر تا حد امکان از نظر سیاسی منزوی شوند. در ضمن، در حالی که سپاه بدر پشتیبانی شده از طرف آمریکا با ارتش مهدی می جنگد، پنتاگون برای حمله علیه ارتش مهدی قدم به پیش گذاشته است.
شاید این یک دیوانگی به نظر رسد اما هیات حاکمه‌ی بوش در پی چنین برنامه ای ست و حرکت ها شروع شده است. باید به خاطر داشت که کاخ سفید در هر موقعیت بحرانی، به شعله ی جنگ دامن زده است: از دستگیری و شکنجه ی توده ای که عامل قیام اولیه در 2003 شد، تا حمله ی مشترک به نیروهای فلوجه و مهدی در 2004 تا استفاده از جوخه ی مرگ در 2005 که منجر به ظهور سیاست یورش خشونت بار شده است.
گزینه ای به‌جز یا گسترش جنگ و یا عقب نشینی باقی نمانده است. حتی اگر تنها راه محتاطانه عقب نشینی باشد، هیات حاکمه ی بوش شکست را قبول نکرده و عقب نشینی نخواهد کرد. هیات حاکمه‌ی بوش برای ادامه ی یک سیاست شکست خورده، چهارسال با زندگی عراقی ها و سربازان آمریکایی قمارکرد. حتی برای اشاره به استراتژی جدید کلمه‌ی قمار نیز به‌کارگرفته شد. بک مامور عالیرتبه‌ی وزارت دفاع گفت که گسترش جنگ سقوطی شدید تر است. (ال ا تایمز، 31 دسامبر 2006).
بوش در آخرین پیشنهاد ناامیدانه اش برای به‌دست گرفتن ابتکار امور، آخرین کارتش را رو کرده است. این بدان معنی ست که چیزهای بیش‌تری برای باخت وجود دارد. این قماری است که می تواند جنگ را در دو جبهه، یعنی علیه مقاومت سنی ها و نیز شیعه ها دامن بزند و زمینه را برای وارد شدن عراق به جنگ جهانی خاورمیانه ای آماده کند. اما گزارش های ارایه شده از سوی کاخ سفید، امکان موفقیت زیادی را نشان نمی‌دهند